در مـوج خیز حادثه موسای من باش در دشت سبز سینه ات سینای من باش . در کهکشان هستی م سوسوی عشق و در دلخوشی های شبم رویای من باش . گم گشته ام در انحنای هستی خویش مهتاب سان بر بام من پیدای من باش . شاید که آدم گشت احساس عجیبم پس لابلای سیب ها حوای من باش . گاهی نگاهی کن به سر تاپای شعرت گاهی مرا پیدا بکن جویای من باش . در موج زار جعد گیسویت امید و در ساحل سبز دلت دریای من باش . در قصه هایت از دو صدخسرو سرودی یکبار درشیرینی ات لیلای من باش . لــیلای من در کوره راه پر کویرم فانوس راه من بمان هم پای من باش . امروز بی چشم تو با صدغصه سر شد در باور دشت دلت فردای من باش . رسوا ترین شاعر منم اینم دلیلش شیداترین شاعر منم رسوای من باش . بی چشم هایت لذت مستی حرام است در شعر تنهای شبم میـنای من باش
نظرات شما عزیزان:
|