دایره بسته ...
چرخ ، چرخ عباسی ..
خدا ما را نندازی ...
افتادیم ، آرام و بی صدا ..
نمی دانم چرخش چرخ نبود ، یا روزگار غضب کرده بود بر ما ...
شاید هم هیچکدام ، اما ..
ساخته ایم این چرخ زندگی را با دستان خود از سر انگشتان خود ..
ساختن که نه ، نوعی سر هم کردن ، ماست مالی سابق ..
از پیش تعیین شده ، در طرحی ساختگی ...
واردات اندیشه ، مهندسی معکوس ، تقلیدی کور کورانه ...
چشم بسته بدنبال هم ، در دایره ای بسته ..
چاره ای نیست ،باید بیدار شد ، باید شکافت این دایره بسته را ..
باید دوباره ساخت ، دوباره رسم کرد ...
چرخ را ، زندگی را ...